با لبخند وارد شوید

لبخند

عکس هایی از نوزاد20کیلویی که در تهران به دنیا آمده بود

عکس هایی از نوزاد20کیلویی که در تهران به دنیا آمده بود

عکس هایی از نوزاد20کیلویی که در تهران به دنیا آمده بود

عکس هایی از نوزاد20کیلویی که در تهران به دنیا آمده بود

عکس هایی از نوزاد20کیلویی که در تهران به دنیا آمده بود

عکس هایی از نوزاد20کیلویی که در تهران به دنیا آمده بود

عکس هایی از نوزاد20کیلویی که در تهران به دنیا آمده بود

عکس هایی از نوزاد20کیلویی که در تهران به دنیا آمده بود

عکس هایی از نوزاد20کیلویی که در تهران به دنیا آمده بود

عکس هایی از نوزاد20کیلویی که در تهران به دنیا آمده بود

عکس هایی از نوزاد20کیلویی که در تهران به دنیا آمده بود

عکس هایی از نوزاد20کیلویی که در تهران به دنیا آمده بود

عکس هایی از نوزاد20کیلویی که در تهران به دنیا آمده بود

 

نوشته شده در شنبه 21 خرداد 1390برچسب:,ساعت 20:6 توسط ala & samin| |


 

 

معادله ۱

 

انسان = خواب + خوراک + کار+ تفریح

 

الاغ = خواب + خوراک

 

پس

 

انسان = الاغ + کار + تفریح

 

وبنابرین

 

تفریح – انسان = الاغ + کار

 

بعبارت دیگر

 

انسانی که تفریح ندارد = الاغی که فقط کار می کند

 

*****

 

معادله ۲

 

مرد = خواب + خوراک + درآمد

 

الاغ = خواب + خوراک

 

پس

 

مرد = الاغ + درآمد

 

و بنابرین

 

درآمد – مرد = الاغ

 

بعبارت دیگر

 

مردی که درآمد ندارد = الاغ

 

*****

 

معادله ۳

 

زن = خواب + خوراک + خرج پول

 

الاغ = خواب + خوراک

 

پس

 

زن = الاغ + خرج پول

 

وبنابرین

 

خرج پول – زن= الاغ

 

بعبارت دیگر

 

زنی که پول خرج نمی کند = الاغ

 

*****

 

نتیجه گیری:

 

از معادلات ۲و۳ داریم:

 

مردی که درآمد ندارد = زنی که پول خرج نمیکند

 

پس:

 

فرض منطقی ۱: مردها درآمد دارند تا نگذارند زنها تبدیل به الاغ شوند..

 

و

 

فرض منطقی ۲: زنها پول خرج می کنند تا نگذارند مردها تبدیل به الاغ شوند.

 

بنابرین داریم …

 

مرد + زن = الاغ + درآمد + الاغ + خرج پول

 

> و ازفرضهای۱و۲ نتیجه منطقی میگیریم که:

 

مرد + زن = ۲ الاغی که با هم بخوشی زندگی میکنند.


نوشته شده در دو شنبه 16 خرداد 1390برچسب:,ساعت 18:46 توسط ala & samin| |

بقیه در ادامه...

 


:::ادامه مطلب:::
نوشته شده در جمعه 13 خرداد 1390برچسب:,ساعت 1:12 توسط ala & samin| |

مامان
- بعله ؟
- من می خوام به دنیا بیام …
- باشه .
- مامان
- بعله ؟
- من شیر می خوام
- باشه
- مامان
- بعله ؟
- من جیش دارم
- خب
- مامان
- بعله ؟
- من سوپ خرچنگ می خوام
- چشم
- مامان
- بعله ؟
- من ازون لباس خلبانیا می خوام
- باشه
- مامان
- بعله؟
- من بوس می خوام
- قربونت بشم
- مامان
- جونم ؟
- من شوکولات آناناسی می خوام
- باشه
- مامان
- بعله ؟
- من دوست می خوام
- خب
- مامان
- بعله ؟
- من یه خط موبایل می خوام با گوشی سونی
- چشم
- مامان
- بعله ؟
- من یه مهمونی باحال می خوام
- باشه عزیزم
- مامان
- بعله ؟
- من زن می خوام
- باشه عزیز دلم
- مامان
- بعله ؟
- من دیگه زن نمی خوام
- اوا … باشه
- مامان
- .. بعله
- من کوفته تبریزی می خوام
- چشم
- مامان
- بعله ؟
- من بغل می خوام
- بیا عزیزم
- مامان
- بعله ؟
- مامان
- بعله
- مامان
- … جونم ؟
- مامان حالت خوبه
- آره
- مامان ؟
- چی می خوای عزیزم
- تو رو می خوام .. خیلی
- …

ادامه مطلب

 

:::ادامه مطلب:::
نوشته شده در سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:,ساعت 19:53 توسط ala & samin| |


صبحگاه:


فرمانده: پس این سربازه ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !)
کجان؟
معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن

ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند...


سلام سارا جان
سلام نازنین، صبحت بخیر
عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر
سلام نرگس
سلام معصومه جان
ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی

...

صبحانه:
وا...اقای فرمانده، عسل ندارید؟
چرا کره بو میده؟
بچه ها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلم نفغ میکنه
آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم

...

بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه)

فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید
وا نه، لباسامون خاکی میشه ...
آره، تازه پاره هم میشه ...
وای وای خاک میره تو دهنمون ...
من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا ...

...

ناهار
این چیه؟ شوره
تازه، ادویه هم کم داره
فکر کنم سبزی اش نپخته باشه
من که نمی خورم، دل درد میگیرم
من هم همینطور چون جوش میزنم
فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید!
بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما کلفتیم؟
برو خودت غذا درست کن
والا، من توخونه واسه شوهرم غذا درست نمی کنم، حالا واسه تو..

چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، کسی ناهار نخورد

...

بعد از ناهار
فرمانده: کجان اینا؟
معاون: رفتن حمام

فرمانده با لگد درب حمام را باز میکنید و داد میکشد

 ، اما صدای داد او در میان جیغ سربازه ها گم میشود...
هوووو....بی شعور
مگه خودت خواهر مادر نداری...
بی آبرو گمشو بیرون...
وای نامحرم...
کثافت حمال...
(کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشاده ایستاده است!!)

...

بعد از ظهر
فرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟
یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟
جوجه بدون برنج
رژیمی عزیزم؟
آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم.

...

شب در آسایشگاه
یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و ناز و عشوه میگه: جناب فرمانده، از دست ما ناراحتین؟
فرمانده: بله بسیار زیاد!
خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رو نشون میده، همه با هم ببینیم
فرمانده: برید بخوابید!! الان وقت خوابه!!

فرمانده میره تو آسایشگاه:
وا...عجب بی شعوری هستی ها، در بزن بعد بیا تو
راست میگه دیگه، یه یااللهی چیزی بگو

فرمانده: بلندشید برید بخوابید!

همه غرغر کنان رفتند جز 2 نفر که روبرو هم نشسته اند
فرمانده: ببینم چیکار میکنید؟
واستا ناخونای پای مهشید جون لاکش تموم بشه بعد میریم.
آره فری جون؛ صبر کن این یکی پام مونده
فرمانده: به من میگی فری؟؟ سرباز! بندازش انفرادی.
سرباز: آخه گناه داره، طفلکی
مهشید: ما اومدیم سربازی یا زندان! عجبا !

این بود سربازی رفتن ما خانوما

اهای کسایی که میگین خدمت سخته ببینید چه راحته!!!

 

نوشته شده در سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:,ساعت 19:15 توسط ala & samin| |